صفحه 3 از 59 نخستنخست 1234567891011121353 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 731

موضوع: تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    صحبت را با نظرات چند جامعه شناس ادامه مى دهم؛ ( ادامه و شدت گرفتن تنش ها و فشار هاى وارد شده بر فرزندان )
    در چنين‌ وضعيتي‌ ترك‌ كردن‌ خانواده‌ مي‌تواند يكي‌ از واكنشهائي‌ باشد كه‌ جوانان‌ در برابر اینگونه برخوردها از خود نشان‌ دهند. به‌ خصوص‌ كه‌ در اين‌ كشو نوجوانان از سن‌ شانزده‌ سالگي‌ تحت حمایت مادی دولت قرار می گیرند، و كار كردن‌ نيز در اين‌ سنين‌ بسيار رايج‌ است‌. اين‌ جدائي‌ زود رس‌ از خانواده‌ مي‌تواند فرزندان‌ را در معرض‌ خطراتي‌ چون‌ آميخته‌ شدن‌ با دوستان‌ ناباب‌ (كه‌ آنها نيز به‌ دلايل‌ مشابه‌ يا متفاوتي‌ از تربيت‌ والدين‌ خويش‌ محروم‌ مانده‌اند)، اعتياد و فساد و.. قرار دهد بخصوص‌ كه‌ آنان تجربه‌ زندگي‌ در جامعه آزاد را ندارند. از طرف‌ ديگر اين‌ امر احساس‌ نوعي‌ واماندگي‌، آزردگي‌ و ورشكستگي‌ فرهنگي‌ در والدين‌ بوجود می آورد، چرا كه‌ فرهنگ‌ جامعه‌ ميزبان‌ در اين‌ تقابل‌ برنده‌ شده‌ و دست‌ آنها را از همه‌ جا كوتاه‌ كرده‌ است‌. فشار آوردن‌ والدین به‌ فرزندان‌ در حفظ‌ خصوصيات‌ فرهنگي‌ و آداب و رسوم، كه‌ گاه‌ با تهديد و توهين‌ و خشونت‌ صورت‌ مي‌گيرد، باعث‌ مي‌شود كه‌ آنان حتي‌ اگر خانه‌ را نیز ترك‌ نكنند رفتاري‌ دوگانه‌ پيش‌ گيرند؛ بدين‌ معني‌ كه‌ در محيط‌ خانه‌ طبق‌ توقعات‌ والدین و با معيارهاي‌ سنتي‌ عمل‌ نموده‌ و در محيط‌ خارج‌ از خانه‌ به‌ نوع‌ ديگري‌ عمل‌ كنند، یعنی تبدیل به موجوداتی دو رو شوند و اين‌ خود مي‌تواند خطرات‌ زيادي‌ را براي‌ آنها در جامعه‌ آزاد غرب‌ بوجود آورد. طبيعي‌ است‌ كه‌ هر چه‌ والدين‌ از مسايلي‌ چون‌ تغييرات‌ جسمي‌ و روحي‌ فرزندانشان‌ در سنين‌ بلوغ‌، از سختي‌ عبور از اين‌ دوران‌، از تفاوت‌ فرهنگي‌ جامعه‌ خود و ميزبان‌ با‌ اطلاع‌تر و اگاه‌تر باشند تنش های مهاجرت‌ براي‌ آنان‌ و فرزندانشان کمتر خواهد بود.

  2. #2
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    يكي‌ ديگر از مسايلي‌ كه‌ نسل دوم مهاجران‌ با آن‌ روبرو هستند كم‌ شدن‌ تمايلشان‌ به‌ تحصيلات‌ دانشگاهي‌ است‌. این مسئله باین دلیل ایجاد می شود که در اینجا امنيت‌ اقتصادي‌ و مهمتر از آن احترام‌ اجتماعي‌، چندان در گرو داشتن‌ تحصيلات‌ آكادميك‌ و به خصوص عناوين‌ مهندسي‌ و دكترا نيست‌. در جوامع مدرن نه‌ كسي‌ به‌ خاطر داشتن‌ عنوان‌ و مشاغل‌ بالا، مورد توجه‌ و عنايت‌ بيش‌ از حد مردم‌ قرار مي‌گيرد و نه‌ كسي‌ به‌ خاطر داشتن‌ مشاغل‌ ساده‌تر از هر نوع آن، مورد بی مهری و تحقیر واقع می شود. به‌ عبارت‌ ساده‌تر همه‌ افراد در پناه قانون بوده و از يك‌ امنيت‌ نسبي‌ اقتصادي‌ و احترام‌ و شان اجتماعي‌ تقریبا برابر برخوردارند. فرزندان‌ مهاجران‌ كه‌ با سرعت‌، معيارهاي‌ حاكم‌ بر جامعة‌ ميزبان‌ را جذب‌ و با روال‌ و آهنگ‌ آن‌ حركت‌ مي‌كنند، متوجه‌ مي‌شوند كه‌ بدون‌ گذر از هفت‌خوان دانشگاه‌ نيز مي‌توان‌ راحت‌ زيست‌ و از زندگي‌ لذت‌ برد و مورد احترام جامعه میزبان بود. بنابراين‌ اگر تمايلي‌ به‌ ادامة‌ تحصيل‌ نداشته‌ باشند، دليلي‌ براي‌ اتلاف‌ حداقل‌ چهار سال‌ از وقت‌ خود براي‌ خواندن‌ مطالبي‌ كه‌ علاقه‌اي‌ به‌ آن‌ها ندارند را نمي‌بينند. اين‌ مسأله‌ براي‌ والديني‌ كه‌ در جامعه ای زیسته اند که احترام و آبرو در گرو داشتن مدرک و بخصوص عناوین است، سخت‌ ناگوار مي‌آيد. کنجکاوی پی در پی اقوام‌ و بستگان‌ این خانواده ها در ايران‌ و ساير دوستان‌ و آشنايان‌ ايراني‌ در كشور ميزبان‌، در مورد تحصیلات فرزندان، والدین را در تنگنای بیشتری قرار مي‌دهد و اين‌ خود باعث‌ فشار بیشتر از طرف والدين‌ به‌ فرزندان‌ در رفتن‌ به‌ دانشگاه‌ و ادامه تحصيل‌ به‌خصوص‌ در رشته‌هايي‌ كه‌ دكترا و مهندسي‌ مي‌دهند مي‌گردد. نتيجة‌ نهايي‌ اين‌ تفاوت‌ فرهنگي‌ ايجاد تنش‌، رخت‌ بربستن‌ خرسندي‌ و آرامش‌ از خانواده‌ و ساير اثرات‌ منفي‌ و جنبي‌ ناشي‌ از آن‌ براي‌ همگي‌ آن‌ها است‌.
    متاسفانه والدين‌ براي‌ تشويق‌ و ترغيب‌ فرزندانشان‌ به‌ ادامه‌ تحصيلات‌ دانشگاهي‌ از همان دلایلی که در وطن سود می جستند استفاده می کنند، دلایلی چون کسب آبرو و احترام اجتماعی. دلایلی که اینجا چندان کار ساز نیست. شاید ذکر این نکته در اینجا خالی از فایده نباشد که اصولا این چنین انگیزه هایی برای وارد شدن به دانشگاه در کشورهای در حال توسعه، خود یکی از دلایل عقب ماندگی این کشورهاست. زیرا هنگامی که فرار از تحقیر، فخر فروختن به دیگران و بر انگیختن حسرت در آنان و کسب احترام کاذب انگیزه تحصیلات عالی شد، نتیجه آن بوجود آمدن مدرک دارانی بیسواد و متخصصینی بی علاقه خواهد گردید که نخواهند توانست آنچنانکه باید در روند بهبود جامعه ای که در آن زندگی می کنند گام بردارند. متاسفانه اکثریتی از ما از این نکته غافلیم كه‌ استعداد و علاقه‌ دو عامل‌ مهم‌ براي‌ تحصيلات آکادمیک در تمامی رشته ها علمی، ادبی و هنری است‌ و اين‌ عوامل‌ در همگان‌ به‌ يك‌ نسبت‌ وجود ندارد. تشویق فرزندان به ادامه تحصیلات فقط در موردی می تواند توجیه منطقی داشته باشد که آنان دارای هوش و استعداد بوده، اما بدلايلي‌ چون‌ تنبلي یا بی حوصلگی و ...‌ از ادامه‌ تحصيل‌ خودداري‌ كنند. در چنين‌ حالتي‌ نیز منطقي‌ترين‌ راه‌ مجاب‌ كردن‌ يك‌ جوان‌ به‌ ادامه‌ تحصيلات،‌ متوجه‌ كردن‌ او به‌ اين‌ نكته‌ انساني‌ است‌ كه‌ اگر او بتواند مثلا يك‌ جراح‌ يا فيزيكدان‌ يا خلبان‌ شود، یا استعدادهای هنری خود را پرورش دهد، اما به‌ مشاغلی چون‌ فروشندگي‌، شستشوي‌ اتومبيل‌، تهيه‌ ساندويچ‌ و یا هر کار دیگری كه‌ نياز به‌ نبوغ‌ و هوش‌ و استعداد زیادی ندارد، مشغول گردد، جاي‌ فردی را غصب‌ كرده‌ است‌ كه‌ استعداد و توانائي‌ جراح‌، خلبان‌ و يا فيزيكدان‌ یا هنرمند شدن‌ را نداشته‌ است‌.

  3. #3
    ApplyAbroad Hero anihoo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    1,695

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    با این قسمت به شدت مخالفم... صرف اینکه یک نفر دارای هوش و استعداد باشد که دلیل نمیشود حتما به دنبال تحصیلات دانشگاهی برود....
    نمونه هم زیاد دیدم که علیرغم استعداد و هوش و توانایی و علیرغم اینکه اصلا هم تنبل نبودند ولی هیچ علاقه ای به تحصیل نداشتند و کارهای عملی رو ترجیح میدادند....
    من خودم از کلاس سوم راهنمایی دلم میخواست ترک تحصیل کنم و برم سرکار که اصلا توی جامعه ما و خانواده ما شدنی نبود... به زور دیپلم گرفتم به زور لیسانس گرفتم سرکار رفتم هم ریاضی هم کامپیوتر .... ولی فقط اون شش ماهی رو از زندگی و شغلم لذت بردم که پشت دخل یک فروشگاه کار کردم.... بعدها رفتم هنر و موسیقی رو هم امتحان کردم ولی هنوز هم آرزوم اینه که یه مغازه داشته باشم. از درس خوندن هم متنفرم. بعد یک سال برنامه ریزی برای اینکه برم کانادا فوق لیسانس چی بخونم به این نتیجه رسیدم که پول جمع کنم و مغازه بزنم.
    من استثنا نیستم و خیلی ها رو مثل خودم میشناسم...
    خیلی ظلمه که چون هوش و استعداد دارم این شغل رو در اختیار کسی بگذارم که هوش من رو نداره و خودم برم دنبال تحصیل که هیچ دوستش ندارم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط marjanmohajer نمایش پست ها
    تشویق فرزندان به ادامه تحصیلات فقط در موردی می تواند توجیه منطقی داشته باشد که آنان دارای هوش و استعداد بوده، اما بدلايلي‌ چون‌ تنبلي یا بی حوصلگی و ...‌ از ادامه‌ تحصيل‌ خودداري‌ كنند. در چنين‌ حالتي‌ نیز منطقي‌ترين‌ راه‌ مجاب‌ كردن‌ يك‌ جوان‌ به‌ ادامه‌ تحصيلات،‌ متوجه‌ كردن‌ او به‌ اين‌ نكته‌ انساني‌ است‌ كه‌ اگر او بتواند مثلا يك‌ جراح‌ يا فيزيكدان‌ يا خلبان‌ شود، یا استعدادهای هنری خود را پرورش دهد، اما به‌ مشاغلی چون‌ فروشندگي‌، شستشوي‌ اتومبيل‌، تهيه‌ ساندويچ‌ و یا هر کار دیگری كه‌ نياز به‌ نبوغ‌ و هوش‌ و استعداد زیادی ندارد، مشغول گردد، جاي‌ فردی را غصب‌ كرده‌ است‌ كه‌ استعداد و توانائي‌ جراح‌، خلبان‌ و يا فيزيكدان‌ یا هنرمند شدن‌ را نداشته‌ است‌.
    به هرکجا که روی آسمان به رنگ شیشه های عینکی ست که به چشم زده ای.

    Landing :2014



  4. #4
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    متوجه جمله آخرتان نشدم ممكنه توضيح بديد؟
    به نظر شما يك شخص باهوش و با استعداد بايد در رستوران يا مغازه يا كافى شاپ كار كند صرف اينكه اموراتش مى گذرد؟!!!

  5. #5
    ApplyAbroad Hero anihoo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    1,695

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط marjanmohajer نمایش پست ها
    متوجه جمله آخرتان نشدم ممكنه توضيح بديد؟
    به نظر شما يك شخص باهوش و با استعداد بايد در رستوران يا مغازه يا كافى شاپ كار كند صرف اينكه اموراتش مى گذرد؟!!!
    چرا صرف اینکه اموراتش میگذرد؟ چرا به علاقه طرف نگاه نمیکنید؟ به نظر شما خیلی عجیبه یک نفر دلش بخواد توی کافی شاپ کار کنه؟ خیلی عجیبه یکی دوست داشته باشه نجار باشه؟ خیلی عجیبه عاشق رانندگی اتوبوس باشه؟ و علاوه بر اینکه به این چیزها علاقه داشته باشه خیلی هم باهوش باشه؟
    یعنی شما هرکسی رو که توی این شغلها باشه به چشم آدمهایی نگاه میکنید که هوش و استعداد کافی برای تحصیلات دانشگاهی رو نداشته اند؟ اگر اینطور باشه که میشه همون دید جامعه ی ایرانی به تحصیلات!
    به هرکجا که روی آسمان به رنگ شیشه های عینکی ست که به چشم زده ای.

    Landing :2014



  6. #6
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نظر من اينه و به هيچ وجه افرادى را كه در اين مشاغل هستند به ديده تحقير نگاه نمى كنم:
    وظيفه ما به عنوان پدر و مادر اين است كه استعداد و علايق فرزندانمان را شناسايى و زمينه را در جهت پيشرفت و شكوفايى آن ايجاد كنيم حالا مى خواهد در زمينه هنر باشد يا فن، علوم انسانى يا اقتصادى، نجارى يا آرايشگرى.
    فرزندان به اقتضاى سنشان و كم تجربگى و خصوصا تنبلى ناشى از شرايط خاص محيط، قادر به تصميم گيرى درست نيستند پس ماييم كه بايد كمكشان كنيم نه اينكه خواسته ها و آرزوهايمان را به آن ها تحميل كنيم.
    و به هيچ وجه اين را منطقى نمى دانم كه يك بچه آن هم در كشورى كه امكان پيشرفت و ادامه تحصيل را از هر نظر برايشان فراهم كرده، ترك تحصيل كنه و بره تا آخر عمر روزى ٨ ساعت در يك كافى شاپ، سرپا. قهوه سرو كنه و از نعمت خدادايش صرف نظر كنه....

  7. #7
    ApplyAbroad Hero anihoo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    1,695

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط marjanmohajer نمایش پست ها
    نظر من اينه و به هيچ وجه افرادى را كه در اين مشاغل هستند به ديده تحقير نگاه نمى كنم:
    وظيفه ما به عنوان پدر و مادر اين است كه استعداد و علايق فرزندانمان را شناسايى و زمينه را در جهت پيشرفت و شكوفايى آن ايجاد كنيم حالا مى خواهد در زمينه هنر باشد يا فن، علوم انسانى يا اقتصادى، نجارى يا آرايشگرى.
    فرزندان به اقتضاى سنشان و كم تجربگى و خصوصا تنبلى ناشى از شرايط خاص محيط، قادر به تصميم گيرى درست نيستند پس ماييم كه بايد كمكشان كنيم نه اينكه خواسته ها و آرزوهايمان را به آن ها تحميل كنيم.
    و به هيچ وجه اين را منطقى نمى دانم كه يك بچه آن هم در كشورى كه امكان پيشرفت و ادامه تحصيل را از هر نظر برايشان فراهم كرده، ترك تحصيل كنه و بره تا آخر عمر روزى ٨ ساعت در يك كافى شاپ، سرپا. قهوه سرو كنه و از نعمت خدادايش صرف نظر كنه....
    نمیدونم... کاش بتونید فرق بین تنبلی و کم تجربگی رو با عشق و علاقه متوجه بشید... کار سختیه....
    من دوستی دارم که داره فوق عمران میخونه از بچه های تیزهوشان هم بوده... و دقیقا همه ی عشقش اینه که یه کافی شاپ بزنه و خودش وایسه و قهوه سرو کنه... میگه درسم تموم شد ول میکنم میرم کافی شاپ میزنم...
    خب آخه چرا باید این همه سال درس بخونه؟ یعنی کسی که توی کافی شاپ کار میکنه اگه قبلش دکترای عمران بگیره فرقی میکنه؟
    کاری به نعمت خدادادی ندارم ولی اگه کسی به این شغل علاقه داشته باشه واقعا چه اشکالی داره؟ من کسی رو که از روی تنبلی و صرف بیکار نبودن میره سراغ این کار رو کاری ندارم.... ولی یکی عشقش اینه.
    یادمه همیشه خاله ی من که پزشکه تعریف میکرد وقتی توی آلمان درس میخوند یک همکلاسی داشت که پدر و مادرش جراح بودن و دلیل اینکه اونم داشت پزشکی میخوند دقیقا پدر و مادرش بودند و همیشه میگفت از بچگی آرزوش بوده که پستچی بشه و نامه ببره در خونه ی مردم و هیچ علاقه ای به درس خوندن نداشت...
    یعنی واقعا الان اون آدم خوشبخته که دکتر شده و جراحی میکنه؟
    کاملا قبول دارم که باید به فرزندانمون کمک کنیم که استعداد ها و علایق خودشون رو بشناسن.... توانایی های خودشون رو پیدا کنن و برای آینده شون درست تصمیم بگیرن... ولی این درست تصمیم گرفتن معنیش این نیست که وقتی باهوشن حتما برن دانشگاه....
    باید از کاری که انجام میدی لذت ببری حتی اگه بقیه فکر کنن عجب کار بیخود و سخت و مسخره ای....
    دانشگاه هیچ تاثیری تو زندگی من نداشته جز اینکه توی ایران خجالت نکشم از اینکه لیسانس ندارم. همین!
    دانشگاه فقط و فقط مال کسیه که درس خوندن رو دوست داره... حالا اگه درس رو دوست نداشت یه رشته ی خاصی رو دوست داره که مجبوره بخاطرش درس بخونه... در غیر این صورت باهوش و استعداد بودن دلیل خوبی برای تحصیلات عالی نیست.
    به هرکجا که روی آسمان به رنگ شیشه های عینکی ست که به چشم زده ای.

    Landing :2014



  8. #8

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط anihoo نمایش پست ها
    نمیدونم... کاش بتونید فرق بین تنبلی و کم تجربگی رو با عشق و علاقه متوجه بشید... کار سختیه....
    من دوستی دارم که داره فوق عمران میخونه از بچه های تیزهوشان هم بوده... و دقیقا همه ی عشقش اینه که یه کافی شاپ بزنه و خودش وایسه و قهوه سرو کنه... میگه درسم تموم شد ول میکنم میرم کافی شاپ میزنم...

    دانشگاه هیچ تاثیری تو زندگی من نداشته جز اینکه توی ایران خجالت نکشم از اینکه لیسانس ندارم. همین!
    دانشگاه فقط و فقط مال کسیه که درس خوندن رو دوست داره... حالا اگه درس رو دوست نداشت یه رشته ی خاصی رو دوست داره که مجبوره بخاطرش درس بخونه... در غیر این صورت باهوش و استعداد بودن دلیل خوبی برای تحصیلات عالی نیست.
    آدم باید بره دنبال اون کاری که دوست داره . هر چی که هست .
    این دوست شما هم توی کافی شاپ میتونه توی همونجا از هوش و ذکاوتش هم بهره ببره . با کارآفرینی ، خلاقیتها و ...
    مسئله اینه که ما برای دیگران زندگی میکنیم.
    ارسال:28dec2010/کارت ریفیوز:31may2011/فایل نامبر:28jun2011/انتظار مصاحبه:7dec2015
    ویکی کبک،اطلاعات جامع مهاجرت به استان کبک - بخش فرهنگی سفارت

  9. #9
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    ارسال‌ها
    15,575

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    بنظر منهم آدم اگر دنبال کاری که بهش علاقه داره بره در اون کار موفق میشه. اینقدر دوستانی داشتم که در ایران بخاطر فشار خانواده و توانمندی خودشون پزشکی خوندن و الآن کار هم میکنند ولی از این حرفه بیزارند.

  10. #10
    ApplyAbroad Veteran

    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    ارسال‌ها
    808

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    بحث بحث جالبی است. هر کدام از دوستان از زاویه جداگانه ای به مسئله نگاه می کنند که می تونه درست باشه. من هم الان میتونم در رد و یا تایید هر دو نظریه صحبت کنم ولی نظر من جمع نظرات دوستان است. من هم معتقدم که بچه باید دانشگاه بره و تحصیلات عالیه داشته باشه. به هر صورت ما ایرانی هستیم و کسب علم ودانش برای ما یک ارزش است. غربی ها هم که ایرانی ها را می شناسند به چشم افراد تحصیل کرده به آنها نگاه می کنند و البته در بعضی موارد حسودی هم می کنند خصوصا به همین نسل دومی های تحصیل کرده که دارای شغل های خوبی هم هستند. اما در اینجا باید تفکیک قائل شد من اهمیت زیادی به علاقه می دهم چون همانطور که دوستان گفتند افراد بسیاری را می شناسم که چون باباهه پزشک بوده رفته پزشکی خونده ولی الان اصلا حال طبابت را نداره و خودشو با کتابای فلسفی مشغول می کنه. خوب مطمئنا این فرد با استعداد اگر از اول به دنبال فلسفه رفته بود الان تو مایه های سروش یا جهانبگلو بود. خود من هم تو دبیرستان قربانی همین داستان شدم. من علاقه ام به علوم انسانی بود ولی بزور منو فرستادن تجربی چون اون موقع ها انسانی مال اراذل و اوباش بود. دردسرت ندم به بیچارگی دیپلم گرفتم ولی واسه دانشگاه رفتم علوم انسانی و چون علاقه داشتم پس از گرفتن دوتا فوق لیسانس، دانشجوی دکترا شدم. البته با کمی تا قسمتی فشار والدین هم موافقم، باز در مورد خودم از کلاس سوم دبستان مادرم منو بزور فرستاد کلاس زبان، دو سه ترم اول اصلا علاقه نداشتم ولی بعد اینقدر علاقه مند شدم که بصورت کاملا خودجوش!! رفتم فرانسه رو تا سطح پیشرفته ادامه دادم. البته الان علم در خصوص تربیت فرزندان خیلی پیشرفت کرده به نظر من اگر واقعا پدر و مادر پس از راهنمایی و نصیحت و غیره به این نتیجه برسند که بچه واقعا به یک کاری علاقه داره کمکش کنند در همون زمینه تحصیل کنه و دوره ببینه. الان که خوشبختانه واسه هرکاری و هر حرفه ای رشته دانشگاهی وجود داره خوب کمکش کنند بره لیسانس هتل داری بگیره مثلا، که واسه کافی شاپ و رستوران غیره هم مفیده. بحث من مدرک گرایی نیست به نظرم صرف ورود و حضور در دانشگاه، ذهن و دید انسان را باز می کنه و شخصیت دیگه ای به انسان میده. حال سوال دیگه ای ممکنه مطرح بشه: آیا در همه حالات چنین است؟ جواب: خیر همیشه استثنائاتی وجود دارد. روی دیگر مسئله هم اینست که پدر و مادر آرزوهای دست نیافته خود را در وجود فرزندان دنبال می کنند که این هم اگر با علاقه فرزند همراه نباشد به مشکل می خورد. نکته دیگری هم که می خواستم اضافه کنم اینه که فقط والدین ایرانی این چنین نیستند، با یه دنش آموز دبیرستان صحبت می کردم ازش در همین مورد سوال کردم که تو مدرسه تون کی نمره هاش از همه بهتره؟ گفت سفیدا گفتم کانادائی ها؟ گفت نه بچه هایی که اصلیت اروپای شرقی دارن گفتم چطور؟ گفت: اگه نمره زیر نود و پنج درصد یا نود درصد بگیرن، والدینشون به شدت عصبانی میشن. خلاصه که تربیت فرزند در همه جای دنیا خیلی سخت شده. خدا آخر و عاقبت همه رو بخیر کنه
    افتتاح پرونده: ژوئیه 2005 دمشق
    دریافت ویزا: مارس 2011 ورشو

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •