صحبت را با نظرات چند جامعه شناس ادامه مى دهم؛ ( ادامه و شدت گرفتن تنش ها و فشار هاى وارد شده بر فرزندان )
در چنين وضعيتي ترك كردن خانواده ميتواند يكي از واكنشهائي باشد كه جوانان در برابر اینگونه برخوردها از خود نشان دهند. به خصوص كه در اين كشو نوجوانان از سن شانزده سالگي تحت حمایت مادی دولت قرار می گیرند، و كار كردن نيز در اين سنين بسيار رايج است. اين جدائي زود رس از خانواده ميتواند فرزندان را در معرض خطراتي چون آميخته شدن با دوستان ناباب (كه آنها نيز به دلايل مشابه يا متفاوتي از تربيت والدين خويش محروم ماندهاند)، اعتياد و فساد و.. قرار دهد بخصوص كه آنان تجربه زندگي در جامعه آزاد را ندارند. از طرف ديگر اين امر احساس نوعي واماندگي، آزردگي و ورشكستگي فرهنگي در والدين بوجود می آورد، چرا كه فرهنگ جامعه ميزبان در اين تقابل برنده شده و دست آنها را از همه جا كوتاه كرده است. فشار آوردن والدین به فرزندان در حفظ خصوصيات فرهنگي و آداب و رسوم، كه گاه با تهديد و توهين و خشونت صورت ميگيرد، باعث ميشود كه آنان حتي اگر خانه را نیز ترك نكنند رفتاري دوگانه پيش گيرند؛ بدين معني كه در محيط خانه طبق توقعات والدین و با معيارهاي سنتي عمل نموده و در محيط خارج از خانه به نوع ديگري عمل كنند، یعنی تبدیل به موجوداتی دو رو شوند و اين خود ميتواند خطرات زيادي را براي آنها در جامعه آزاد غرب بوجود آورد. طبيعي است كه هر چه والدين از مسايلي چون تغييرات جسمي و روحي فرزندانشان در سنين بلوغ، از سختي عبور از اين دوران، از تفاوت فرهنگي جامعه خود و ميزبان با اطلاعتر و اگاهتر باشند تنش های مهاجرت براي آنان و فرزندانشان کمتر خواهد بود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)